محل تبلیغات شما
خب خب حالا پارت دوم رومانم رو براتون آوردم


7سال از اون ماجرا میگذره تصمیم گرفتم که همه چیز رو فراموش کنم و یه زندگی عادی داشته باشم
من سومیساوا هیکاری هستم 17 سالمه و با خانواده جدیدم زندگی میکنم .
_ اوهایو اوگاسان ( صبح بخیر مادر )
_ اوهایو هیکاری زود باش بیا صبحانه حاضره

_ به به کره مربا ، و شیر

کاکرو_ باکا کو کره و مربا آخه این که پنکیکه

_ اه راست میگی ها!!
_ معلومه چون مثل تو خنگ نیستم
_ اگه من خنگم لابد تو هم اسکلی

_ چی گفتیییی!!!
_ همون که شنفتی

مادر _ بسه دیگه کله صبحی افتادین به جون هم

من و کاکرو همزمان گفتیم ، گومن نوزای ( ببخشید)

پدر _ به چه هماهنگ !! مادر زد زیر خنده و پدر ادامه داد هیکا با انتقالت که مشکل نداری من _ نه بابا
پدر _ خوبه ^^

مادر _ کاکرو زود باش که باید خواهرت رو برسونی مدرسه

کاکرو _مگه خودش نمی تونه بره ،، من باید ببرمش ، اینطوری چاق تر میشه ها!!
من __ حبیبی گفتیییی من چاقم !!
کاکرو _ پ ن پ من چاقم
من_ تو که پوست و استخوانی مردنی
کاکرو _ من مردنیم خیکی چان
من _ آره که هستی . تا کاکرو میخواست دهن باز کنه پدر گفت : اگه این مکالمه رو ادامه بدین تبدیل میشه به جنگ جهانی ». و مادر هم داشته از خنده می ترکید ، به زور خودش رو نگه داشت گفت : زود باشین دیرتون میشه ، روز اول مدرسه دیر برسی همه تنبل صدات میکنن »
کاکرو _ خب هست دیگه
من اخم کردم و یه چشم غره بهش رفتم .

خانم تاچیبانا _ بانو عالی جناب ماشینتون حاضره . وبعد کیفم رو بهم داد . ایدگیماس ( من رفتم )

با کاکرو سوار ماشین شدیم و را افتادیم.
منتظر بیقه پارت ها باشید

دانلود مانگای ترجمه شده بوسه ایزدی

رمان انیمه ای شب خون پارت دوم

رمان انیمه ای شب خون

رو ,کاکرو ,، ,مادر ,خب ,زود ,پارت دوم ,و یه ,زود باش ,گفت ,پدر گفت

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آبشارآنلاین افق های آرمانی پایگاه خبری تحلیلی شهرستان خفر luapanbiti جدیدترین ها تبلیغات اینترنتی | بازاریابی اینترنتی | تبلیغات برای صادر کنندگان neychoowire Tanya's game daneshjounews1 terhostbarno